سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای من جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من با ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشم چونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای من چونک کند شکرفشان عشق برای سرخوشان نرخ نبات بشکند چاشنی بلای من عود دمد ز دود من کور شود حسود من زفت شود وجود من تنگ شود قبای من آن نفس این زمین بود چرخ ن چو آسمان ذره به ذره رقص در نعره ن که‌های من آمد دی خیال تو گفت مرا که غم مخور گفتم غم نمی‌خورم ای غم تو دوای من گفت که غم غلام تو هر دو جهان به کام تو لیک ز هر منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

my graphy مازیار شهرکی تخفیف Bsa RaIngiRL بهآرنارنج فروشگاه اینترنتی خزرمارکت اداره کتابخانه های عمومی شهرستان بهشهر دانلودها