گفت دانایی که: گرگی خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر! لاجرم جاری است پیکاری سترگ روز و شب، مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسان رنجور پریش سخت پیچیده گلوی گرگ خویش وی بسا زور آفرین مرد دلیر هست در چنگال گرگ خود اسیر هر که گرگش را در اندازد به خاک رفته رفته می‌شود انسان پاک وآنکه از گرگش خورد هردم شکست گرچه انسان می‌نماید گرگ هست و آن که با گرگش مدارا می‌کند خلق و خوی گرگ پیدا می‌کند در جوانی جان گرگت را انسان ,گرگش منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروش فلزیاب | طلایاب | معدن یاب | نقطه زن عاشق پارادوکس دختر و پسر عمو معرفی کالا فروشگاهی JavaCod.Ir کدهای جاوا اسکریپت ، کدهای زیبا سازی وبلاگ ، ابزار وبلاگ نویسی ، ابزار سایت نویسی بهترین سایت